اصول مدیریت و کسب و کار در سرزمین حکایات

« تئوریهای مدیریتی و قواعد کسب و کار را با حکایتهای زیبا و تجربیات گرانبهای مدیریتی فرا بگیرید »

اصول مدیریت و کسب و کار در سرزمین حکایات

« تئوریهای مدیریتی و قواعد کسب و کار را با حکایتهای زیبا و تجربیات گرانبهای مدیریتی فرا بگیرید »

اصول مدیریت و کسب و کار در سرزمین حکایات

بنام آفریننده زیبایی ها
در دنیای کنونی، علوم مدیریت و کسب و کار، بیش از پیش، جایگاه خود را در علوم انسانی و بازرگانی یافته است و هر روز به طور شگفت انگیزی بر تعداد علاقه مندان این شاخه از علوم افزوده می شود. همچنین تعداد افرادی که به دلایل شغلی و حرفه ای مجبور به یادگیری اصول مدیریت و کسب و کار هستند نیز در حال افزایش است. البته شاید مهمترین دلیلی که موجب گردیده است تا بیشتر مردم دنیا، خود را درگیر مسائل مرتبط با مدیریت و کسب و کار بدانند این است که تقریباً تمامی شغلها و کسب و کارها، به صورت مستقیم و غیر مستقیم، نیازمند فراگیری اصول مدیریتی مربوط به حوزه های کاری خود هستند. بنابراین ضروری است تا با مجموعه اصول روز مدیریتی و کسب و کار، آشنا بوده و در موقع لزوم، آنها را به کار بست.
اما نکته این است که یادگیری اصول مدیریت و کسب و کار به خودی خود، کمی خسته کننده و حوصله بر است. بنابراین در این وبلاگ، تلاش شده است تا موضوعات برجسته و به روز مدیریتی، به زبانی ساده و در قالب حکایات و روایات انسان و حیوان، بیان گردد. قرآن کریم برای عینی و قابل فهم کردن مطالب و آموزه‌ها از تشبیه معقول به محسوس استفاده می‌کند از این رو باید در بیان مطالب معقولی که دور از دسترس و یا اندیشه فراگیران است، از روش تشبیه بهره جست. اینیشتین معتقد است: "مثال زدن، فقط یک راه دیگر آموزش دادن نیست، تنها راه آن است."
بدون شک، این شیوه می تواند به دانشجویان رشته های مرتبط، کمک نماید تا راحت تر موضوعات مورد نظر را فرا بگیرند. همچنین به مدیران، کارشناسان و کارمندان ادارات خصوصی و دولتی نیز کمک می کند تا هر چه بهتر موضوعات اشاره شده را درک نموده و به کار ببندند. سخنرانان و مجریان دوره های آموزشی نیز می توانند با بهره گیری مناسب از حکایات و داستان های موجود در کتاب، با اثربخشی بالاتری، مطالب خود را به مخاطبان، ارائه نمایند.
در این وبلاگ تلاش می شود تا با ارائه داستانها، حکایات، تجربیات و طنزهای ظریف و بعضا واقعی، درک مطالب، اصول و تئوری های کسب و کار، برای علاقه مندان این حوزه، آسانتر و جذابتر گردد

بایگانی

پیرمرد وفادار

سه شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۲:۰۶ ب.ظ

پیرمردی صبح زود از خانه­ اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می­شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخم ­های پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: باید از تو عکس­برداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت، آسیب و شکستگی ندیده باشه. پیرمرد غمگین شد و گفت: عجله دارم و فکر می­کنم نیازی به عکسبرداری نباشد. پرستاران از او دلیل عجله ­اش را پرسیدند. پیرمرد پاسخ داد، زنم در خانه سالمندان است، هر روز صبح آنجا می­روم و صبحانه را با او می­خورم. نمی­ خواهم دیر شود. پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم. پیرمرد در جواب با اندوه پاسخ داد: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد. حتی مرا هم نمی شناسد. پرستار با حیرت پرسید: وقتی که نمی­داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می ­روید؟ پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت: اما من که می­ دانم او چه کسی است!

برداشت

به ارزش­های سازمانی­تان، اعتقاد جانانه داشته باشید. چندان مهم نیست که دیگران چه میزان و با چه کیفیتی به ارزش­های حاکم پایبندند، مهم این است که شما به آن ارزش­ها چقدر اعتقاد دارید.


برگرفته از کتاب "اصول مدیریت و کسب و کار در سرزمین حکایات" نوشته  وحید نثائی


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی